مجبور به گپی شدم

دوستان این شعر معنی نکردم برداشت کردم پس خورده نگیرید...روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خواست.........واندر طلب طعمه پر وبال بیاراست.............حالا این عقاب را به کیا میشه تشنبه کردکسانی که عشق قدرت هستند پی طعمه هستند..برراستی بال نظر کرد و چنین گفت ....امروز همه روی جهان زیر پر ماست..به قدرتی که اطرافیان داده اند فکر خدایی کرده.و همه را ریز تر از خودش میبیند..بر اوج چو پرواز کنماز نظر خویش....میبینم اگر ذره ای اندر تک دریاست ...یعنی مراقب همه چیز و همه کس هست تا به او اسیبی نزند....بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد ... جنبیدن ان پشه عیان در نظر ماست......اگر یک پشه صدایش در بیاید و بخواهد جنبش ایجاد کند در نتفه خفه میشود....بسیار منی کرد و زتقدیر نترسید....بنگر که این چرخ جفا پیشه چه بر خاست.معمولا ادمهای که دیکتاتور منش رفتارمیکنند و سادیسم به قدرت خود دارند دیگه فکر اینده را نمیکنند.ناگه ز کمینگاه یکی سخت کمانی ... تیری ز قضای بد بگشاد بر او راست ...بله اینجاست که یک نفری باید بلند شود تا جواب این دژخیم را بدهد.بر بال عقاب امد ان تیر جگر دوز.... و ز اوج مراو را به سوی خاک فرو کاست دیدیم در ریژیم قبلی شاه را تا درجه خداوندگار بالا بردند بعد با سر پایین انداختن حالا نوبت بعدی شده دارند او را به اوج میبرند تا با سر پایین بی افتد...بر خاک بیافتدو بغلتیدچو ماهی .....ان گاه پر خویش گشود از چپ و راست وقتی قدرتی که به ان تیکه کردی ببینند مواجب انها قطع شده رنگ عوض میکنند ....گفتا عجب است این که ز چوبی و زاهن .... این تندی و تیزی و پریدن ز کجاست ...بله وقتی هم از قدرت پایین میاید باورش نمیشود که اینقدر خطا کرده و دنبال علت ان هست .زی تیر نگه کرد و پر خویش بر او دید .... ز که نالیم که از ماست که بر ماست...بلاخره میفهمد که چرا از قدرت پایین امده . ولی باز میداند قدرت باز دست کسی دیگر میافتد و تاریخ تکرار میشود...کی میشه ما ادم ها از طمع دوری کنیم عشق قدرت طلبی و مردم ازاری نداشته باشیم . .چرا یک عده مائوخیسم وار دنباله رو انها هستند و نمیخواهند باور کنند که انها طماع هستند و دارند ظلم میکنند.

چهارشنبه 27 مهر 1390 - 8:58:14 PM