باید در قضاوت؟

 خانمی وارد فرودگاه میشه . وقتی میبینه که تا پرواز نیم ساعت مونده میره دم بوفه یک بسته بیسکویت میخره و بعد میره سمت صندلیها میشیند کنارش یک اقا داره روزنامه میخوا نه و پیر زنی دارد چرت میزند.ا و کتابش را از کیف در میاورد و مشغول مطالعه میشود . بعد یک بیسکویت از بغل دستش برمیدارد میخورد  همینطور مشغول کتاب و خوردن بود صدا بیسکویت خوردن بغل دستی تمرکز او را به هم می زنه  . زیر لب میگه   چه بی ملاحظه دوباره یک بیسکویت دیگر برداشت و خورد و بعد متوجه شد مرد بغل  دستی یک بیسکویت او را برداشت .  او میخواست چیزی بگوید  . پیشش خودش فکر کرد این ادم بشعور بی کلاسی هم بلد نیست بیسکویت بخورد  هم گدا گشنه هست.  .پس قصد داره صدای من را دربیاور د وشروع کند   به کل کل و لاس زدن و در اخر مخ بزنه و شماره رد بدل کند .   .جواب این جور ادمها بی محلیه . دوباره یک بیسکویت برداشت مرد بغل دستی هم همین کار رو کردباز او برداشت ان مرد هم همین کار کرد . بلاخره   یک عدد بیسکویت  ماند .  پیش خودش گفت اگه این یکی رو بردارد خواهر مادرشو جلوی چشماش میاورد از زیر کتاب دید ان مرد  پرو پرو بیسکویت را برداشت تا امد  حرفی بزند نصف بیسکویت را گذاشت بیسکویت را برداشت خورد صدای لاوی میامد و مسافرهارو دعوت میکرد برای پرواز اماده بشوند خلاصه راه افتاد و محلی به این مر د نگذاشت تو هواپیما رو صندلی لم داد مقداری چرت زد  خودش را برای پیاده شدن اماده  کرد  ساک دستیش باز کرد دید . بیسکویتش توش هست یادش افتاد  یک بیسکویت خرید  پس اونی که میخورد  مال کی بود  . تازه فهمید چیکار  کرده  چه قدر بد بیراه گفته  با ان مرد    بنده خدا  .. بیسکویتاشو خورد   بود ان مرد حتی اخریش رو هم نصف کرده بود         بیاید با این داستان زود همدیگر رو سبک و سنگین نکنیم در قضاوت محتات باشیم با درود فراوان به خوانندگان عزیز